ياد آن بوسه كه هنگام وداع بر لبم شعله حسرت افروخت ياد آن خنده بيرنگ و خموش كه سراپاي وجودم را سوخت رفتي ودر دل من ماند بجاي عشقي آلوده به نوميدي و درد نگهي گم شده در پرده اشك حسرتي يخ زده در خنده سرد آه اگر باز بسويم آيي ديگر از كف ندهم آسانت ترسم اين شعله سوزنده عشق آخر آتش فكند بر جانت «« فروغ فرخزاد »», ...ادامه مطلب